كاركرد نظام سلطه در روابـط بين المللـى از ديدگاه امام خمينى (ره)

مقدمه :
بيش از 10 سال از رحلت امام خمينى مى گذرد, در حالى كه سياستهاى منطقه اى خاورميانه هنوز از رهنمودهاى ايشان تإثير مى پذيرد. در دهه1950 جمال عبدالناصر, مرد اول خاورميانه بود. او هيجانات سياسى منطقه اى را به اوج خود رساند و ناسيوناليسم عربى را به عنوان محورى براى مبارزه با استعمار و اسرائيل به كار گرفت. شكست نظامى اعراب در جنگهاى 1956 و1967 بسيارى از اميدها را بر باد داد . خاورميانه دچار خلا گرديد و در اين شرايط, روند ليبراليزه شدن سياستهاى منطقه اى فراهم آمد.
در دهه ;1970 ايران, كشورهاى خاورميانه و نظام بين الملل شاهد ظهور يكى ديگر از چهره هاى حادثه ساز خاورميانه بود. امام خمينى در ايران ظهور كرد; اما پيروزى انقلاب ايران و مولفه هاى رفتارى اش, از وى چهره اى فراملى ساخت . جهان اسلام, مخاطب دائمى ايشان بود و به همين دليل, به موازات انقلاب ايران, جنبش اسلامى خاورميانه نيز توسعه و گسترش يافت.
تحليلگران مسائل ايران در كشورهاى غربى بويژه در ايالات متحده امريكا, ظهور امام خمينى را به عنوان روند جديدى در تحولات سياست بين الملل دانستند. پارادايم هاى گفتمانى ايشان را جديد مى دانستند و به اين ترتيب, با ارائه نقطه نظرات و تحليلهاى انقلابى امام خمينى از حوادث و رويدادهاى سياسى روز, بسيارى از رهيافتهاى قبلى, كاركرد خود را از دست دادند. ايران به عنوان مركز تحولات و دگرگونيهاى سياسى خاورميانه گرديده بود و به همين دليل, جنبش انقلابى خاورميانه در دهه1980 با ابعاد و مولفه هاى اسلامى خودنمايى مى كرد. ريچارد فالك كه از سرشناس ترين پژوهشگران خاورميانه اى ايالات متحده مى باشد, در آستانه انقلاب اسلامى ايران, مقاله اى را در نشريه انتقادى ((سياست خارجى)) امريكا به چاپ رساند. وى در اين مقاله, الگوهاى رفتارى ايالات متحده را مورد بررسى تحليلى ـ انتقادى قرارداده و چنين بيان داشت :
((حيات خاورميانه با ظهور رهبران قدرتمند تداوم خواهد يافت; رهبرانى كه واقعيتهاى اجتماعى را درك نمايند, نيازهاى واقعى آنان را احساس نمايند و به آنان, براى زندگى در آينده اميد دهند. خاورميانه با نااميدى به حيات خود ادامه مى داد; زيرا هيچ يك از رهبرانش به حقارت شكل گرفته در ذهن و روحيه مردم توجهى نداشته است . آنان به دنبال نقطه اميدى مى گشتند كه حداقل, حرف دل آنها را بر زبان جارى ساخته و عقده هاى متراكم شده را آزاد نمايد. آيت الله خمينى چنين جسارتى را به آنان خواهد داد و مردم خاورميانه را براى دستيابى به آرزوهايشان كمك خواهدكرد[ .امام] خمينى مرد پرفروغ منطقه خواهد بود, چون آنان را براى آزادى و غرور كمك خواهد كرد.))(1)
چنين عبارتهايى نشان مى دهد كه تحليل و برداشت پژوهشگران غربى با مقامات اجرايى اين كشورها نسبت به نقش و كاركرد امام خمينى در عرصه سياستهاى ملى (ايران) و منطقه اى (خاورميانه و جهان اسلام ) متفاوت به نظر مى رسد. كارگزاران و مقامات اجرايى دولتهاى غربى بويژه ايالات متحده امريكا, نگرش كاملا متفاوتى نسبت به نقش و كاركرد امام خمينى داشته اند, اما تفاوت در جهت گيرىها و تحليلى كه نسبت به نقش و عملكرد رهبرى انقلاب اسلامى ايران وجود دارد, دليلى نخواهد شد تا كابوس ايجاد شده در ذهن غربيها به سرعت ترميم يابد. شايد بتوان به اين جمع بندى رسيد كه بيست سال بعد از پيروزى انقلاب اسلامى غرب هنوز مسحور پديده و شخصيت امام خمينى مى باشد. و به همين دليل, واكنش امريكايى ها نسبت به وى منفى بوده است . چه بسا بايد طرح نظريه برخورد تمدنها را به عنوان بازتاب نگرانى عميق غرب نسبت به پديده اى دانست كه دولتهاى غربى و امريكايى را به واكنش در مقابل مقولاتى بسيج مى نمايد كه ناشى از شخصيت و نهضت امام خمينى بوده است . هانتينگتون تفسير خود را چنين بيان مى دارد:
((در دهه 1980 و 1990, گرايش كلى اسلام و ملسمانان در جهت مقابله و ضديت با غرب بوده است . اين امر را بايد پيامد طبيعى احياى اسلام و عكس العمل آن در مقابل نفوذ غربيها در جوامع اسلامى دانست . غرب زدايى و تإكيد بر مبانى اسلامى به عنوان اصول اخلاقى جديدى است كه انكار نفوذ اروپايى ها و امريكايى ها را دربردارد. در گذشته, رهبران كشورها و فرقه هاى مسلمان, به مردم خود مى گفتند كه ما بايد غربى شويم. در حالى كه در دو دهه گذشته هيچ گونه عبارتى در تمجيد از ارزشهاو سازمانهاى غربى از جانب مقامات رسمى, اساتيد دانشگاه, تجار و روزنامه نگاران ديده نمى رسد. آنها در مقابل, بر تفاوتهاى ميان تمدن خود با تمدن غرب, تفوق فرهنگى خود بر غرب, و ضرورت حفظ همگرايى آن فرهنگ عليه هجوم بى امان غرب تإكيد مى كنند.))(2)
چنين تحولى در جوامع و انديشه سياسى ـ اجتماعى كشورهاى اسلامى بيانگر آن است كه آموزه هاى سياسى امام خمينى تإثير خود را بر جوامع اسلامى بر جاى گذاشته است. به عبارت ديگر, ما شاهد ظهور مجدد رنسانس اسلامى مى باشيم. هرچند كه عده اى بر روندهاى ((جهان گرايىglobalization )) تإكيد دارند, اما هويتها نيز در اين دوران, روند ((انفكاك و جداسازىFragmeentation )) را در مقابل آنچه كه غربيها تحت عنوان روند اجتناب ناپذير ليبرال دموكراسى مى دانند, بهe مايش گذاشته است. بازگشت به هويت اسلامى داراى ابعاد گسترده و فراگيرترى مى باشد. اين امر در تمامى كشورهاى جهان اسلام به عنوان آموزه اى قابل دفاع محسوب گرديده كه مى تواند مبناى بسيج اجتماعى توده هاى مردم محسوب گردد.
با توجه به روندهاى موجود, اين سوال مطرح مى شود كه چرا جنبشهاى اسلامى نوظهورى در كشورهاى اسلامى شكل گرفته است ؟ چرا اين جنبشهاى داراى ابعاد غرب ستيز بوده است, چگونه اسلام گرايى به عنوان پديده اى اصلى در ربع آخر قرن بيستم تلقى شده است; و چرا رفتار, عملكرد و جلوه هاى شخصيتى امام خمينى توانست غرب, جهان اسلام و جوانان ايرانى دهه هاى 1970 و 1980 را مسحور خود نمايد; چرا نمادهاى ديگرى در خاورميانه و كشورهاى اسلامى ظهور نكردند و چرا امام خمينى به عنوان رهبر چنين نهضت فكرى, اجتماعى و سياسى تلقى مى گردد;
در پاسخ به سوالات ياد شده, مى توان روحيه شخصيت ضد سلطه امام خمينى را مورد تإكيد قرار داد. هرچند كه ايشان به عنوان رهبر مذهبى و يكى از مراجع بزرگ دوران خود محسوب مى گرديدند; اما مولفه هاى شخصيتى ايشان, از جمله: بيگانه ستيزى, استقلال خواهى, نوگرايى در انديشه هاى دينى, تطابق گرايى با ضرورتهاى اجتماعى را بايد اصلى ترين مولفه هايى دانست كه در تبيين ويژگيهاى شخصيتى و رفتارى ايشان مورد بحث قرار مى گيرد.
در اين مقاله, نگرش ضد سلطه و هژمونيك ستيزى ايشان در روابط بين الملل مورد تإكيد قرار گرفته است . چنين ويژگيهاى فردى و شخصيتى را بايد به عنوان مبنايى براى تحولات سياسى ايران, خاورميانه و نظام بين الملل دانست .

نقش ويژگى هاى فردى رهبران در سياست سازى
تحولات سياسى و بين المللى تحت تإثير پديده هاى متنوع و چندگانه شكل مى گيرد. هيچ تحليلگر منصفى وجود ندارد كه شكل گيرى و وقوع هر حادثه اى را با يك متغير توضيح دهد. اما در ميان متغيرهاى دخيل در وقوع هر پديده يا رويدادى, صرفا يك ((متغير مستقل: اصلى و تعيين كنندBesT Independent Variable)) وجود خواهد داشت. بقيه متغيرهاى مستقل, داراى نقش و جايگاه محدودترى مى باشند.
به طور مثال در شكل گيرى پديده هايى مانند: انقلاب, كودتا, جنگ يا بحران مى توان به متغيرهاى اجتماعى, سازمانى, بوروكراتيك, نظام بين الملل و شخصيتى رهبران اشاره داشت . ((جيمز روزنا)) متغييرهاى ياد شده را در روندهاى تصميم گيرى مورد مطالعه قرارداده است. وى بر اين نكته تاكيد داشته است كه هر حادثه اى براساس نوع كنش و واكنش بين بازيگران اصلى آن حادثه و همچنين مبتنى بر ((شرايط محيطى خاصSituational Environmental Special )) قرار دارد. ((كنشaction )) و ((واكنشreaction )) را بايد ((نتيجه تصميم گيرىResult of Decision Making)) رهبران دانست. يكى از مهمترين مولفه هاى تإثيرگذار بريك حادثه را بايد ويژگيهاى شخصيتى و رفتارى بازيگران دانست . (3)
در تبيين نقش شخصيت, ((كرين برينتون در كتاب كالبد شكافى چهار انقلاب)) بر اين نكته تإكيد دارد كه رهبران تمامى انقلابات بررسى شده ( چين, روسيه, امريكا و انگلستان ) از جسارت و پرخاشگرى لازم عليه رژيم پيشين برخوردار بوده اند. اين رهبران خود را به لحاظ اخلاقى برتر از زمامداران و مجريان حاكم مى دانستند(4) . ماروين زونيس نيز در كتاب ((شكست شاهانه)), تحولات اجتماعى ايران را براساس شخصيت شاه و چگونگى اتكاى وى به همكاران, دوستان و خويشاوندانش مورد بررسى قرار مى دهد. وى ضعف شخصيت, ناپايدارى در تصميم گيرى و دوگانگى رفتارى را به عنوان اصلى ترين عوامل سقوط شاه ذكر مى كند.(5)
اگر چه ويژگيهاى شخصيتى افراد عادى, عموما امرى فردى مى باشد و با چگونگى تحولات بيولوژيك آنان بويژه در دوران كودكى در ارتباط است , اما شخصيتهاى سياسى علاوه بر مولفه هاى فردى, از متغيرهاى ديگرى نيز بهره مى گيرند. ارزشهاى محيطى, ايستارها, باورها و همچنين ايدئولوژى هاى سياسى, در شكل گيرى شخصيتى رهبران سياسى برجسته از جمله امام خمينى, تإثير برجاى مى گذارند. چنين ويژگيهايى, فرد را آماده اتخاذ برخى شيوه ها در شرايط معين مى نمايد. اگر نتايج حاصل از به كارگيرى شيوه هاى رفتارى و نوع رفتارها, مثبت و نتيجه بخش باشد, بازتابهاى موثر و سازنده اى در چارچوب شخصيتى فرد به جا مى گذارد, زيرا از يك طرف نسبت به روش و الگوى رفتارى خود مطمئن مى شود و از سوى ديگر, زمينه روانى و محيطى لازم را براى تكرار و تشديد يك الگوى رفتارى فراهم مى كند. به همين دليل است كه رهبران انقلاب در آغاز افرادى اصلاحگر به نظر مىآيند. اين امر, نشان دهنده آن است كه اين افراد براى رويارويى مستقيم با نظام سياسى نيازمند اعتماد به نفس بيشترى مى باشند . روند مبارزات انقلابى و نتايج حاصل از آن, منجر به تشديد اعتماد به نفس و خود مختارى در الگوهاى رفتارى شده و به تدريج شخصيت سياسى آنان شكل مى گيرد.
با شكل گيرى تدريجى شخصيت سياسى نخبگان, به تدريج درك فراگيرى براى رفتار در ((محيط روانشناختى)) ايجاد مى شود. رهبران سياسى به اين جمع بندى مى رسند كه چگونه بايد جامعه را تهييج كرد؟ چگونه بايد مردم را در عرصه سياسى نگاه داشت ؟ تحت چه شرايطى و با چه ابزارى در روحيه طرف مقابل ايجاد ترديد نمود؟ چگونگى پاسخ محيط به چنين روندهايى مى تواند ذهنيت رفتارى و واكنشى را براى بهره گيرى حداكثر از محيط فراهم آورد, زيرا جمع بندى حاصله براساس معادله ((تحريك ـ پاسخSTimulus - Response)) انجام مى گيرد.
بايد تإكيد داشت كه در تمامى دورانى كه ((تحريك سياسى)) و ((پاسخ متقابل در ازاى تحريك)) به انجام مى رسد, نخبگان از ارزشها, باورهاى ايدئولوژيك و ايستارهاى خود بهره مى گيرند تا طرف مقابل را در شرايط ترديد, قرارداده و يا اينكه موج روانى فزاينده اى را عليه آنان ايجاد نمايند. زمانى كه صف آرايى انجام گرفت و سخنان كلى, جلوه هاى انضمامى ترى پيدا نمود, اهداف هريك از بازيگران مشخص گرديده و چگونگى واكنش طرف مقابل نيز مشخص مى گردد. اين امر باتوجه به ((درك محيط)) و ((درك مولفه هاى شخصيتى)) طرف مقابل انجام مى گيرد.
مطالعاتى را كه الكساندر جورج در رابطه با شرايط و محيط روانى تصميم گيران امريكايى در روند جنگ ويتنام به انجام رسانده است, وى را به اين جمع بندى مى رساند كه در روند كنش سياسى و بين المللى, هر يك از بازيگران, اقدامات طرف مقابل را كد گذارى نموده و در برابر هر گونه ((نشانه اىCode )), از خود واكنش متناسب با ادراك و مولفه هاى شخصيتى خود نشان مى دهد. به همين دليل, جورج اعتقاد دارد كه با توجه به نوع واكنش بازيگران, مى توان مولفه ها و ويژگيهاى شخصيتى آنان را درك نمود. برخى از اين رهبران سياسى داراى ويژگيهايى , از جمله : تساهل, عدم تساهل, زودكنش, ديركنش, تحكم كنندهHigh Dominance , كمتر تحكم كنندهDominance Low , بهره گيرى از سياستهاى سرسختانهHard Line policies , درون گرinTrovert, برون گراExtrovert مى باشند.(6)
با توجه به مطالعات انجام شده, بسيارى از تحليلگران سياست خارجى, به اين جمع بندى رسيده اند كه هيتلر و صدام حسين داراى رفتارهاى آنى بدون تإمل مى باشند . اين گونه رفتار داراى نتايج متضادى است. يا موفقيتهاى شگفت انگيز را به وجود مى آورد و يا اينكه شكستهاى نابودكننده را فراهم مى آورد. ((معمر قذاقى)) داراى شخصيتى ماجراجو و خودبين مى باشد و ((استالين)) داراى شخصيت قدرت طلب همراه با سوءظن بوده است. ((فيدل كاسترو)) داراى شخصيت ثابت قدم مى باشد . امام خمينى را نيز داراى مولفه هاى شخصيتى ((ايدئولوژيك)) مى دانند كه از سياستهاى سرسختانه حمايت كرده است.
با توجه به ضرورت درك ((ويژگيهاى فردىIdiosyncratic Variable )) نخبگان و سياستمداران كشورها, ساختارهاى اطلاعاتى و سازمانهاى ديپلماتيك كشورهاى پيشرفته, بخشهايى را ايجاد كرده اند تا رفتار نخبگان سياسى كشورها با تإكيد بر مولفه هاى روانشناختى مورد تحليل قراردهند. اهميت اين امر براى نخبگان كشورهايى كه داراى سيستم متمركز ترى مى باشند, بيشتر است; زيرا در چنين شرايطى, توزيع قدرت محدودتر بوده و عوامل بوروكراتيك, سازمانى و اجتماعى نقش كمترى را در روند تصميم گيرى و سياست سازى خارجى و داخلى ايفا مى كنند. براين اساس, كشورهاى جهان سوم, عمدتا براساس الگوهاى تمركزگرا مورد بررسى قرار مى گيرند كه از جمله اين موارد, مى توان به كتاب هاى يادشده ماروين زونيس اشاره داشت.(7)

ويژگيهاى شخصيتى و رفتارى امام خمينى(ره)
تمامى كسانى كه در سالهاى قبل از تبعيد امام خمينى به نجف با ايشان ارتباط داشته اند, بر اين امر تإكيد دارند كه ايشان داراى ((ذهنى پويا)), ((نگرشى منسجم)) و ((روحيه اى سازش ناپذير)) بوده اند.
دوران كودكى ايشان با مبارزه عجين گرديده است. با توجه به ساخت اجتماعى و اقتصادى ايران و نقش پدر در زندگى اجتماعى اعضاى خانواده, مى توان تإكيد داشت كه ((سرنوشت پدر)) اروح پرتلاطم و كاوشگر امام را در راستاى مبارزه اجتماعى جهت ايجاد عدالت شكل داد, از آنجايى كه امام از سالهاى نوجوانى در حوزه علميه اراك و قم به كسب علوم دينى مبادرت ورزيده اند, از اين رو ((روح فردى)) با ((شرايط محيطى)) پيوند مى خورد و انگيزه هاى ايدئولوژيك قوى و موثرى را در ايشان پديدار مى سازد.
بعد از حوادث 15 خرداد 1342, ساواك, اطلاعاتى را در مورد آيت الله خمينى جمعآورى مى كند. در اين گزارش برخى از ويژگيهاى شخصيتى و رفتارى امام در اين اطلاعيه چنين آمده است:
((حاج آقاى روح الله خمينى در خمين متولد شده, براى تحصيل به قم آمده, چند سال در قم تحصيل كرده, سپس به اصفهان رفته و چند سال هم در آنجا تحصيل كرده, مجددا به قم آمده و در محضر آقاى شيخ عبدالكريم يزدى به تحصيل اشتغال داشته است. مدتى هم تحصيل ((حكمت)) نموده و مجتهد مسلم است.
در علوم معقول و منقول بسيار وارد و متخصص است..... شيخ عبدالكريم از او حمايت كرد و او را مإمور تدريس فقه و اصول نمود .......پس از فوت حاج شيخ عبدالكريم, مورد احترام مرحوم بروجردى بوده و از مدرسين درجه اول حوزه علميه بوده است.
شخصى است خيلى متين و كم حرف, 63 سال دارد. پدر او از مالكين در خمين بوده است. وى خيلى عصبانى و شجاع بوده و در منازعه و اختلافى كه با حاكم وقت داشته, به دست حاكم وقت كشته مى شود. خودش هم مثل پدرش خيلى بى باك و شجاع است. به علوم جديد و سياست روز هم آشنايى زيادى دارد. در سالهاى 1323 و 1324 كتابى عليه اعليحضرت فقيد نوشته است. هميشه اهل مبارزه و سياست بوده است. 5 سال قبل رساله نوشته و در مقام مرجع تقليد قرار گرفته و پيروانى هم داشته است.))(8)
اگر ويژگيهاى فردى و شخصيتى كه اداره ساواك در مورد امام خمينى تهيه كرده را مرور نماييم, مى توانيم مولفه هايى از جمله : مجتهد مسلم, مدرس درجه اول حوزه علميه, متين, كم حرف, بى باك, شجاع, آشنا به علوم جديد, اهل سياست, منتقد نسبت به سلسله پهلوى و اهل مبارزه را نام برد. طبيعى است كه اگر فردى داراى ويژگيهاى فراگير و چند جانبه ياد شده باشد , زمينه هاى اوليه براى مبارزه سياسى را خواهد داشت. از سوى ديگر, مى توان به اين جمع بندى رسيد كه بستر اوليه و معيارهاى رفتارى جهت مبارزه سياسى ايشان, از درون مبانى دينى و ايدئولوژيك منشإ مى گيرد. اين مبانى, همواره ذهن امام خمينى را به خود مشغول داشته و بسيارى از اقدامات و فعاليت هاى ايشان, با همين معيارهاى دينى مستند مى شد. باورهاى امام بر اين امر قرار داشت كه جامعه ايران, آمادگى پذيرش هنجارهاى دينى را دارا مى باشد, در حالى كه نسبت به مقامات حكومتى بى اعتماد است. در بسيارى از سخنرانى هاى امام مى توان به چنين ذهنيتى وقوف داشت. ايشان نه تنها عالمان دين را شايسته تر از مقامات اجرايى حكومت مى دانست, بلكه به اين دليل كه علماى دينى با بهره گيرى از آموزه هاى ايدئولوژيك بر ((ذهن)) و ((قلب)) مردم كنترل دارند, آنان را براى حكومت ((شايسته ترين گروه)) تلقى مى كرد. كتاب ((كشف الاسرار)) و ((ولايت فقيه)) به عنوان متون مستند و كلاسيك انديشه امام در مورد دولت و حكومت در ايران مى باشد. در اين دو كتاب, از ضرورت ايجاد حكومت اسلامى بحث گرديده است. چنين نگرشى به منزله آن است كه در ديدگاه امام, آنچه كه مبناى ((دينى)) نداشته باشد, مورد قبول خداوند و مردم قرار نخواهد گرفت. واژه هايى همانند: قانون اسلام, قانون اساسى, ساحت مقدس قرآن كريم, نقش علما در تصويب قوانين, در عبارتهاى تهييج كننده ايشان جهت كاهش مشروعيت اقدامات دولت و رژيم شاه به كار گرفته مى شد كه بسياى از علما و شاگردان ايشان در خاطرات سياسى خود, بر اين امر صحه گذاشته اند.
به طور مثال مى توان گفت كه ايشان, ((اسداله علم)) را به اين خاطر, توصيه به استغفار مى كرد و يا نامبرده را مستحق عزل مى دانست كه به قواعد و قوانين اسلامى بى اعتنا بوده است.(9) به همين دليل, در نامه اى به ((علم)) يادآور مى شوند كه
((معلوم مى شود شما بنا نداريد به نصيحت علماى اسلامى كه ناصح ملت و مشفق امت اند, توجه كنيد و گمان كرده ايد ممكن است در مقابل قرآن كريم, قانون اساسى و احساسات عمومى قيام كرد؟)).(10)
حساسيت اصلى امام بر اين امر قرار داشت كه اين افراد به عنوان گروههاى غرب زده و وابسته به سياستهاى بين المللى در صددند تا مبانى و ساخت اجتماعى ايران را دگرگون نمايند. اين دگرگونى در راستاى اهداف غربيها تلقى مى شد, كسانى كه با اسلام و جامعه اسلامى خصومت داشته و در هر دورانى در صدد مرعوب سازى جامعه و كشورهاى اسلامى بوده اند.
از ديدگاه امام, اين نكته به عنوان معماى اصلى جوامع در حال توسعه بويژه كشورهاى اسلامى وجود داشت كه چگونه يك گروه از افرادى كه فاقد پايگاه اجتماعى در جامعه خود مى باشند و صرفا بر اساس ((هنجارزدايى)), ((دين زدايى)) و ((هويت زدايى)) عمل مى نمايند, اين امكان را پيدا مى كنند تا قدرت سياسى و اجتماعى را در دست گرفته و به اين ترتيب بتوانند سياستهاى ديكته شده را به اجرا در آورند, بدون آنكه ضرورتهاى طولانى مدت و بنيانى جوامع خود را مورد توجه قرار دهند. اين امر به عنوان معمايى تلقى مى شد كه براى حل آن, مى بايست با سياستهاى جهانى مقابله نمود و از پايگاه داخلى آنان ((مشروعيت زدايى)) نمود.
به اين ترتيب بخش اعظم گرفتارى كشورهاى اسلامى متوجه جهان غرب گرديد. جهانى كه به لحاظ تاريخى همواره با جهان اسلام در چالش بسر برده است و از قرن شانزدهم, به گونه اى بى مهابا عرصه هاى نفوذ خود را در تمامى كشورهاى اسلامى افزايش داده است. مطالعات تاريخى امام نشان مى داد كه توسعه اسلام صرفا تا قرن 15 ميلادى ادامه داشته است . از اين دوران به بعد, موج اسلامى گرايى و گسترش اسلام متوقف گرديد. كشورهاى اروپايى قادر گرديدند تا با بهره گيرى از ابزارهاى تكنولوژيك خود, بر مناطق حياتى جهان اسلام سلطه پيدا نمايند. ((فرمان تقسيم پاپ)), زمينه حضور پرتغالى ها را در خليج فارس و اقيانوس هند فراهم آورد . در طى تمامى اين دوران, فتح سرزمينهاى اسلامى با پوشش ايدئولوژيك و در قالب الگوهايى از جنگهاى شبه صليبى انجام پذيرفته بود. اين روند منجربه ضعف تدريجى, گسترده و فراگير واحدهاى اسلامى گرديد. از ديدگاه امام خمينى, كشورهاى اسلامى در طى اين مدت تمام موجوديت خود را از دست دادند, بويژه اينكه بعد از جنگ اول جهانى كشورهاى بريتانيا, فرانسه و ايتاليا توانستند تير خلاص را بر موجوديت فرتوت و انحصارگراى امپراطورى عثمانى وارد نمايند. از اين مقطع زمانى, بسيارى از سرزمينهاى اسلامى (به غير از تركيه, افغانستان, ايران, عربستان سعودى ) تحت نظارت مستقيم كشورهاى غربى درآمدند.
جنگ دوم جهانى نيز زمينه توسعه نفوذ امريكا را فراهم آورد . از اين زمان به بعد, امريكا به عنوان محور كشورهاى غربى درآمد . آنان در صدد برآمدند تا سلطه خود را از طريق ابزارهاى فرهنگى و اقتصادى به گونه اى پايدار و در تمامى كشورهاى اسلامى اعمال نمايند.
چنين روندى را بايد دلمشغولى اصلى امام دانست. ايشان ريشه گرفتارى كشورهاى اسلامى را در مداخلات خارجى مورد جست جو قرار مى دادند. به همين دليل, تضاد اصلى و بنيانى را متوجه روح سلطه گرى و استكبارى غرب مى نمودند. در اين شرايط, كشورهاى اسلامى و دولتهاى حاكم بر آن به عنوان سپرى تلقى مى شدند كه وظيفه اصلى آنان, حراست از احكام دينى و حفظ ساختهاى سنتى و ضدغربى جامعه محسوب مى گرديد. اين امر, در دوران استعمار مستقيم داراى كاركرد بود, زيرا حكام و زمامداران كشورهاى اسلامى نيز با مداخلات فزاينده غربيها در امور داخلى خود مخالفت مى كردند. به همين دليل, گرايشات ملى و ضداستعمارى ايجاد شده داراى جلوه هاى مختلط بود.
تا دهه 1940, شاهد حركتهايى بوديم كه اجماع داخلى در برابر تهاجم و الگوهاى سلطه مستقيم خارجى را نشان مى داد. در اين دوران تاريخى, روحانيون نيز در كنار ساير اقشار و طبقات از حريم دين و اسلام در برابر تهاجم فزاينده و مستقيم غرب حمايت مى كردند.
از دهه 1940 كه ساخت نظام بين الملل دگرگون گرديد: ما شاهد ظهور الگوهاى جديدى از ((توسعه طلبى)) و ((هژمونيك گرايى)), ((ادغام سازى)) و ((بى محتوى سازى)) كشورهاى اسلامى بوده ايم . لازم به توضيح است كه اين روند, در رابطه با ساير كشورهاى جهان حتى در حوزه مسيحيت پيرامونى نيز شكل گرفته بود.
موج جديد, جلوه هايى از ((جهان گرايى)) را به عنوان موتور محرك خود براى يكدست كردن نظام جهانى در پيش گرفته بود. اقتصاد, به عنوان اصلى ترين ابزار اين روند تلقى مى شد, اما در دهه هاى 1940 تا 1980 علاوه بر موج اقتصادگرايى مبتنى بر بازار آزاد, موج جنگ سرد مبتنى بر مبارزه ايدئولوژيك ((سرمايه دارى)) و ((سوسياليسم جهانى)) نيز وجود داشته است.
اين امر فضاى لازم براى مقابله بانفوذ ساختارى غرب در جوامع اسلامى را فراهم مىآورد . ابزار چنين مبارزه اى بر الگوهاى ((هويتى)) قرار داشت. طبيعى به نظر مى رسد كه مذهب, به عنوان يكى از اصلى ترين مولفه هاى جامعه سنتى, حامل انگيزشهاى رفتارى و هويتى است. به اين ترتيب, بايد اصول و مبانى مذهبى موجود با توجه به شرايط سياسى, اجتماعى و بين المللى تئوريزه شده و بر اساس مبانى گفتمانى جديد انجام پذيرد.
در اين رابطه, امام خمينى سلطه خارجى را به عنوان اصلى ترين تهديد جوامع اسلامى مورد توجه قراد داد. براى مقابله با آن, از مبانى ايدئولوژيك بهره جسته و تسهيلات لازم را براى ايجاد جو انقلابى بكار گرفتند. بر اين اساس, تمى توان اين فرضيه را مورد تبيين قرار داد كه امام از ويژگيهاى فردى, شرايط اجتماعى و باورهاى ايدئولوژيك خود بهره گرفتند تا با سلطه خارجى در جوامع اسلامى مقابله نمايند. اين امر از طريق انقلاب و مصادره قدرت سياسى تحقق يافت.

مبانى تفكر سلطه ستيز امام خمينى
اصلى ترين مولفه هاى رفتارى نخبگان, گروههاى اجتماعى و سازمانهاى سياسى, مفاهيمى از جمله : تصاوير ذهنى, سنتهاى محيطى , اسطوره ها و حتى برخى از پيشداوريها مى باشد. اين موارد بر فرهنگ سياسى جامعه وجهت گيرى سياسى نخبگان هر كشورى تإثير برجاى مى گذارد. چنين مولفه هايى در روندى تاريخى, بر ضمير ناخودآگاه يك جامعه نقش مى بندد. برخى از افراد را بيش از ديگران متإثر مى سازد و به اين ترتيب, چنين افراد و گروههايى, آمادگى لازم براى ايفاى نقش تاريخى را دارا مى گردند.
مطالعه تاريخ سياسى ايران, نشان مى دهد كه سلطه خارجى به عنوان عامل بازدارنده توسعه سياسى كشورمان محسوب مى گردد. اين امر در طى دو قرن اخير شتاب و گسترش بيشترى پيدا كرده است. مداخلات روسيه, انگلستان, فرانسه, ايالات متحده امريكا و اتحاد جماهير شوروى, به عنوان عرصه هاى سياه اما واقعى تاريخ ايران مى باشد. اين مداخلات, ذهنيت بدبينانه اى را در افكار عمومى و فرهنگ سياسى ايران بر جاى گذاشته است. روشنفكران ملى گراى ايرانى به همراه روحانيون آگاه, نسبت به چنين سرنوشت دردناكى اظهار تإسف مى كردند. از اينكه بيگانگان بخشى از سرنوشت سياسى ايران را تحت تإثير خود قرار داده, بيمناك و متإثر بودند. به همين دليل, در مقاطعى از دورانهاى تاريخى ايران, بويژه در شرايطى كه فشار و تهاجمى خارجى عليه ايرانيان شديدتر بود, زمينه همكاريهاى فراگير عليه سلطه خارجى, ابعاد فراگير و پردامنه اى پيدا مى كرد, جنبش تنباكو از جمله مقاطعى محسوب مى گردد كه چنين روندى با ابتكار روحانيون و همكارى ساير اقشار و گروههاى اجتماعى پديدار شد.
از اين مقطع زمانى به بعد, روحانيون دريافتند كه از توان لازم براى تإثير گذارى بر افكار عمومى برخوردارند. اين امر بويژه در دورانهايى كه مبارزه عليه عامل خارجى انجام مى گرفت, از نتايج و اجماع گسترده ترى برخوردار مى شد. مولفه هاى مذهب شيعه و همچنين فضايى كه در جامعه ايران نسبت به مظلوميت امام حسين(ع ) وجود داشت , عامل تقويت كننده رفتار سياسى روحانيون مى گرديد. به اين ترتيب, ايدئولوژى, فرهنگى سياسى و زمينه هاى تاريخى ايران , شرايطى را فراهم مىآورد كه رهبران مذهبى و روحانيون عالى رتبه بتوانند مردم را بسيج نموده و به اين ترتيب بر حوادث و رويدادهاى سياسى جامعه تإثير بر جاى گذارند.
روحانيون مى توانستند حادثه عاشورا را بازسازى نموده و آن را با ((گفتمانهاى جديدى)) وارد عرصه سياسى ايران نمايند. از آنجايى كه سلطه خارجى بر اساس شرايط غيرعادلانه اى ايجاد مى گردد, بنابراين مى تواند همانند ((يزيد)) در فرهنگ سياسى ايران ((تشابه سازى)) نمايد. و به اين ترتيب, مردمى كه سالها در عزاى امام حسين گريه كرده اند و از قيام وى, درس غيرت و شهادت فرا گرفته اند را وارد عرصه سياسى واجتماعى اى نمايد كه زمينه ساز اعتراض عليه ((سلطه خارجى)) مى باشد. به عبارت ديگر مى توان تإكيد داشت كه:
((خصوصيات روانشناختى اسلام شيعه كه تإكيد بر فضايى از رنج و بى عدالتى را بهاى ناگزير تعهد به ايمان حقيقى مى داند, اين سوء ظن (نسبت به بيگانگان و سلطه گران) و همچنين بيگانه ترسى تاريخى را تقويت مى كند. بنابراين, نوعى سوءظن و نخوت نسبت به دنياى خارج با تصميم جدى براى كسب استقلال و عدم آميزش با قدرتهاى خارجى همراه است. در دنيايى كه غالبا زير سيطره نيروهاى خارجى ويرانگرى بوده كه سعى داشتند ايران را به انقياد خود در آورند, بهره گيرى از هوشمندى سنتى ايرانى, يكى از ابزارهاى مهم و لازم براى استمرار بقإ بوده است)). (11)
اگر چه بيگانه ترسى به عنوان يكى از هنجارهاى فرهنگ سياسى ايران تلقى مى شود, اما نوعى واكنش در برخورد با چنين پديده اى متفاوت به نظر مى رسد. عده اى ممكن است دچار محافظه كارى گردند و سلطه خارجى را به عنوان واقعيتى غير قابل اجتناب مورد پذيرش قرار دهند. گروهى ديگر ممكن است دچار ((فريفتگى)) و اشتياق گردند و در نتيجه آن ((سلطه خارجى)) را به عنوان يك ضرورت براى تحول اجتماعى مورد توجه قرار دهند. اين گروه حتى نوسازى كشورهاى جهان سوم را بر اساس ((فرآيند غربى شدن Process of westernization)) مورد تبيين قرار مى دهند. طبعا كسانى كه غربى شدن را به عنوان مبناى توسه و نوسازى قرار مى دهند, جوامع غربى را به عنوان معيار رفتارى خود قرار داده و به اين جمع بندى مى رسند كه براى تحول فراگير بايد ويژگيهاى درون ساختى جوامع غربى از جمله : مولفه هاى اقتصادى, اجتماعى, فرهنگى و سياسى آنان را نيز كسب نمايند.(12)
گروهى ديگر از نخبگان سياسى ايران در مقابل ذهنيت حاصل از ((سيطره نيروهاى خارجى)) و ((سلطه فراگير بيگانگان)), رهيافتهاى مبارزه جويانه اى را ارائه دادند. امام خمينى را مى توان از جمله اين افراد دانست. ايشان داراى دو پيش فرضيه بودند كه بر اساس آن, هدفهاى خود را مشخص نمودن:
پيش فرض اول بر اين امر واقع بود كه عناصر خارجى, ساخت سياسى ايران را تحت كنترل خود در آورده و در صدد مى باشند تا مولفه هاى فرهنگى, اجتماعى و اقتصادى خود را درايران نهادينه نمايند.
پيش فرض دوم بر اين موضوع قرار داشته است كه به ميزان گسترش سلطه غرب در ايران, نفوذ آئين و احكام اسلامى كاهش خواهد يافت, همچنان كه اين روند در ساير جوامع اسلامى, بويژه در كشور تركيه نيز ظهور يافته بود .
بر اساس پيش فرضهاى يادشده, اصولى ترين تحليل بر اين امر قرار دارد كه امام خمينى براى تثبيت مبانى احكام اسلامى و حفظ فرهنگ و هنجارهاى اسلامى, بر ضرورت مبارزه با سلطه خارجى تإكيد داشتند. اين امر از يك سو, بر اساس زير ساختهاى اسطوره هاى ايرانى در مورد نقش بيگانگان شكل گرفته بود و از سوى ديگر, روند مبارزات استقلال طلبانه و ضد استعمارى را در ايران تقويت نمود. به اين ترتيب, هدف امام از انجام مبارزات سياسى در داخل , حفظ و تحقق احكام اسلام بوده است . براى نيل به اين امر, انجام مبارزات استقلال خواهانه, بيگانه ستيز و آزادىخواهانه به عنوان ابزار و روندى محسوب مى گرديد كه از يك سو زمينه براى تحقق شرايط محيطى براى حفظ احكام دينى فراهم مى گرديد و از سوى ديگر, واكنشى جدى و فراگير را عليه دولتهايى فراهم مى آورد كه از مشروعيت فراگير داخلى برخوردار نبودند. البته بسيارى از غربيها, بخصوص آنانى كه در ساختار اجرايى دولت امريكا انجام وظيفه كرده اند, از امام تصاوير ديگرى را نيز ارائه مى دهند. آنان بر اين اعتقادند كه رهيافتهاى ايدئولوژيك و سياسى امام با نوسازى همبستگى ندارد, اما همين گروه نيز بر گرايشات بيگانه ستيزى امام خمينى تإكيد داشته اند. تصور اين گروه از امريكايى ها از ((نوسازى)), با آنچه كه ((سرىنيواز)) از توسعه و نوسازى بيان مى دارد, همگونى دارد, زيرا ((سرى نيواز)) همانند بسيارى از فريفتگان غرب در ايران, ((غربى سازى)) را با ((نوسازى)) همگون مى داند. اين رهيافت از سوى امام خمينى مورد انكار گرفت . ايشان براى نوسازى بر رهيافتهاى درون ساختارى و مبتنى بر ارزشهاى ملى تاكيد داشتند. ايشان هر موضوعى را كه مبتنى بر اهداف و برنامه هاى غربى باشد, براى منافع كشورهاى اسلامى و بويژه براى ايران, امر مخاطره آميز و نابودكننده اى مى دانستند.

رفتار سلطه ستيز امام خمينى در روند انقلاب اسلامى
تحولات سياسى ايران بعد از كودتاى 28 مرداد در جهتى تداوم مى يافت كه امريكا نفوذ فراگير خود را در عرصه هاى مختلف سياسى, فرهنگى, اقتصادى و نظامى جامعه افزايش مى داد. تعداد امريكايى ها در ايران افزايش يافتند . روابط ديپلماتيك ايران گسترش همه جانبه اى پيدا كرد. امريكا محور تمامى روابط خارجى و اقدامات داخلى محسوب مى شد. ضرورتهاى نظام دو قطبى و نقش ايران در ائتلاف با غرب, زمينه هاى همكارى فراگير بين ايران و امريكا را فراهم مى آورد. طبيعى بود كه در چنين شرايطى, ((استبداد سياسى)) نيز در جامعه ايران حاكم باشد بسيارى از تحليلگران ويژگيهاى ساختارى رژيم شاه در دوران بعد از كودتا را با واژه هايى از جمله ((دولت دست نشانده)) تبيين كرده اند.(13) در چنين شرايطى, ساختارهاى حكومتى ايران, اراده چندانى از خود نداشتند. نفوذ سياسى امريكا در ايران به گونه اى افزايش يافته بود كه زمينه بيان آرا و انديشه هاى مخالف درچارچوب ساختارهاى حكومتى وجود نداشت . همه چيز به نام كمونيسم سركوب شده بود. البته دستگاه روحانى به دليل آنكه از اين اتهام مبرا بود به موجوديت سياسى و فعاليتهاى اجتماعى خود ادامه مى داد, اما جو سنگين نظام سياسى, امكان بيان واقعيتهاى اجتماعى را از اين گروه نيز سلب كرده بود.
انتشار كتاب حكومت اسلامى به اين مفهوم بود كه اگر نظام سياسى داراى مبانى دينى و فقهى باشد, زمينه محيطى و اجتماعى براى ادامه سلطه بيگانگان از بين خواهد رفت . از سوى ديگر, اين كتاب, نشان مى داد كه انديشه جديد دينى براى نظام سياسى حاكم, مشروعيت ندارد, بلكه تمامى مشروعيتها را از آن احكام خدا مى داند, احكامى كه فقها تبيين كننده آنند. به اين ترتيب, مبارزه با سلطه بيگانگان نيز به عنوان ضرورتى دينى تلقى مى شود. چنين ضرورتى براى فقها, كه بيان كننده احكام الهى مى باشند, انگيزه مبارزاتى امام براى مقابله بانظام سياسى دست نشانده شاه و همچنين حاميان خارجى آن را افزايش مى دهد. در اين رابطه, امام در آغاز درس رسمى حوزه علميه چنين بيان مى دارند:
((هر چند موافق دين و قوانين اسلام باشد, ما با كمال تواضع به آن گردن مى نهيم . و هر چه مخالف دين و قرآن باشد ولو ((قانون اساسى)) باشد, ولو ((التزامات بين المللى)) باشد ما با آن مخالفيم)).(14)
همانگونه كه مستفاد مى شود, امام خمينى با هر آنچه مخالف آيين و احكام دينى باشد, مخالفت نموده و آن را به عنوان جلوه اى تلقى مى كند كه زمينه سلطه خارجى را فراهم مىآورد. به اين ترتيب, آنچه كه به عنوان قانون حكومتى ايران, اجرا مى شود همچنين كليت نظام سياسى شاه در آغاز دهه 1960, مورد نكوهش قرار گرفت , زيرا زمينه سلطه خارجى را فراهم آورده بود. امام خمينى در تبيين شرايط محيطى و ضرورتهايى كه به موجب آن مشروعيت زدايى از رژيم ضرورت پيدا مى كرد, تإ كيد داشته اند كه:
((نفوذ احكام اسلامى در جامعه مسلمانان كاهش يافته است . ملت به ضعف, انحطاط و افتراق مبتلا گشته, احكام اسلامى ممنوع شده و وضع عوض شده است. استعمار گران از اينها به عنوان فرصتى مناسب استفاده كرده, قوانين خارجى را آوردند, كه خدا در آن نقش و قدرتى ندارد . فرهنگ و فكر مسمومشان را بين مسلمين اشاعه دادند و ما امكان تشكيل يك حكومت شايسته را از دست داديم)).(15)
كلام و مكتوبات امام در مقاطع مختلف مبارزاتى ايشان نشان مى دهد كه حيات دوباره اسلام مى تواند زمينه نفوذ سلطه گران و خارجيها را در ايران كاهش دهد. در تمامى اين دوران, نفوذ سياسى امريكا فراگيرتر از ساير واحدهاى استعمارگر بود. از سوى ديگر, اينگونه كشورها اصلى ترين هاى حامى سياستهاى وابسته سازى به شاه محسوب مى شدند. بنابراين, مبارزه با شاه امرى تاكتيكى براى خلع يد فراگيرترقدرت و نفوذ امريكا و ساير واحدهاى خارجى محسوب مى شد . به همين دليل, امام خمينى در دوران بى رنگ شدن مبانى و هنجارهاى اسلامى در ايران, سكوت را جايز نمى شمارد, زيرا در صورت سكوت يا مصلحت انديشى, زمينه براى تثبيت پايه هاى حكومتى شاه افزايش مى يافت. انجام فعاليتهاى سياسى و مواضع صريح امام خمينى در برخورد با رژيم شاه, بيانگر اعتماد به نفس وى در مبارزه دينى عليه مظاهر غرب زدگى بود. در نتيجه چنين صراحت و بيان راسخ, حوزه هاى علميه و بويژه نسل جوان و انقلابى آن كه داراى درد دين, شور انقلابى و گرايشات ضد غربى بودند, به عنوان اصلى ترين پايگاه سياسى در انجام حركتهاى انقلابى به شمار مى رفتند, هر چند كه شخصيت بارز و مواضع مشخص امام زمينه جذب ساير گروههاى اجتماعى را نيز به نهضت انقلابى فراهم آورد. در اين مبارزه سياسى, مشروعيت زدايى رژيم شاه به عنوان, ((اصلى بنيانى)) محسوب مى شد. در حالى كه تمامى سخنان و اطلاعيه هاى صادره از سوى امام خمينى, فعاليتها و اقدامات غيرقانونى رژيم شاه محكوم مى شد, واحدهاى خارجى نيز به دليل اينكه استقلال ايران را خدشه دار نموده و زمينه اصول بنيادين و هنجارهاى درونى جامعه را فراهم آورده اند, مورد نكوهش قرار مى گرفتند.
((جان دى استميل)) وابسته سياسى سفارت امريكا طى سالهاى 1976 الى 1979, در مورد گرايش و جهت گيرى ضد غربى و ضد خارجى امام خمينى بيان مى دارد كه امام خمينى :
((در اوايل دهه 1960 در حوزه هاى اسلامى سرشناس و شاخص شده بود, اما هنوز در غرب چندان معروف نبود . به علت اشتغال فكرى آزار دهنده اى كه از نفوذ خارجيان در ايران داشت, با خواست قانونى مجلس ( شاه) مبنى بر تصويب قانون مصونيت سياسى براى كاركنان نظامى و مشاورين فنى امريكايى به مبارزه برخاست. قانون تصويب شد. ((امام)) خمينى در سال 1964 تبعيد گرديد. ابتدا به تركيه رفت و سپس در سال 1965 در نجف اقامت گزيد.
آيت الله در دوران تبعيد به طور خستگى ناپذير, عليه دولت در زمينه هاى گوناگون اطلاعيه نوشت و سخنرانى كرد, ولى موضوع مورد علاقه اش هم اين بود تا خارجيها را به علت اجراى برنامه هايى كه موجب نوسازى كشور و كاهش حرمت اسلام مى گرديد, سرزنش كند)).(16)
روند مبارزاتى امام از زمانى تشديد گرديد كه زمينه هاى اجتماعى مبارزه عليه رژيم دست نشانده به وجود آمده بود. در اوايل 1940, تمامى گروهها حتى سنتى ترين بخش هاى جامعه ايران نسبت به آينده خود بيمناك بوده و از سوى ديگر, نسبت به مشروعيت رفتارى و ساختارى رژيم شاه ترديد داشتند. در اين شرايط امام خمينى قيام و مبارزه علنى را به عنوان امرى واقعى و اجتناب ناپذير مورد تإكيد قرار دادند. مبارزه سياسى ايشان نيز منبعث از الگوهاى رفتارى ائمه دين بود, زيرا اگر ((تشابه سازى)) ايجاد نمى شد , اعتماد به نفس لازم را براى مبارزه جدى, و فراگير كه داراى زمينه هاى دينى و اجتماعى باشد, فراهم نمىآورد. ايشان در بيان ضرورت مبارزه سياسى و ضد حكومتى با استناد به الگوهاى رفتارى ائمه اظهار مى دارند:
((مسلمانان هميشه حافظ دين مبين اسلام بوده اند ; حتى براى حفظ اسلام از حق خود مى گذشتند... و به آن عمل كردند. ولو با عده كم تا كشته شدند و اقامه فرايض نمودند, و هر كدام مى ديدند كه قيام صلاح نيست, در خانه مى نشستند و ترويج مى كردند. ))(17)
در طى اين دوران, جامعه نسبت به توصيه هاى امام خمينى واكنش مثبت نشان داد; اما مردم فاقد پتانسيل سازماندهى و ايدئولوژى لازم براى بسيج سياسى بودند. على رغم اين وضعيت, شعارهاى امام به گونه اى بود كه جامعه را با واقعيت هاى نفوذ غرب و كاركرد سياسى آنان آشنا مى كرد. ايشان به اين دليل حكومت ايران را مورد انتقاد قرار مى داد كه شايستگى لازم براى مقاومت در برابر غرب و تهاجم فراگير كشورهاى غربى به يك كشور مسلمان را ندارد. بر اين اساس, بر ((احكام مذهبى)) و ((روحانيون)) تاكيد مى شده ; گروههايى كه هيچ گاه در مقابل غرب گرايى و پذيرش روند استعمارى مشاركت نداشتند. از ديدگاه امام خمينى روحانيون به عنوان مجموعه هايى محسوب مى گرديد كه استقلال كشور را در برابر تهاجم خارجى حفظ خواهد كرد. ايشان در مورد نقش سياسى و جهت گيرى روحانيون تاكيد داشتند كه :
((اين روحانيت است كه با اين وضع ساخته و به استقلال كشور خدمت مى كند;(18) بنابراين در ذهن مردم, روحانيون به عنوان مجموعه اى تلقى مى گرديد كه بر اساس احكام الهى عمل مى كنند, خير عمومى را مى خواهند و از همه مهمتر اينكه در صدد ايجاد استقلال فراگير براى جامعه مى باشند. روند فوق نه تنها در ذهن افراد عامى جامعه جايگاه پيدا كرده بود; بلكه روشنفكران دينى نيز از ((امام)) و ((روحانيون)) به عنوان پيشوايان استقلال و مبارزين ضد استعمارى ياد كردند. مرحوم شريعتى در نقد روشنفكران خود باخته و غرب زدگان بيگانه از جامعه, بر هنجارهاى سياسى و مبارزاتى امام تاكيد نموده و بيان داشت كه ((تاكنون در زير هيچ يك از قراردادهاى استعمارى كشورمان را روحانيون امضإ نكرده است. ))
اين روند نشان مى داد كه استراتژى مبارزاتى امام به گونه اى درست انتخاب گرديده بود; چرا كه با تاكيد بر مولفه هاى غرب زدگى نظام سياسى, امكان بسيج فراگير و گسترده گروههاى سياسى وجود داشت حتى برخى از ليبرالها نيز با تاسى از نهضت اسلامى و نقش ضد استعمارى رهبرى نهضت, الگوهاى ياد شده از سوى امام خمينى را مورد تاكيد قرار دادند. ((داريوش فروهر)) در سخنرانى آبان ماه 56, ضرورت و مبانى نهضت اسلامى ضد استعمارى ايران را چنين تفسير نمود:
((براى مدت بيش از دو قرن, كشور ما مستقيم و غير مستقيم تحت حاكميت امپرياليست هاى خارجى بوده و با همه نوع طرح و توطئه, زندگى و ارزشهاى ملى ما را بازيچه قرار دادند. با دستور خارجيها, ديكتاتورىهاى وابسته, دولتهاى فاسد و فرهنگى غارت زده در كشور ما بوجود آوردند....
با تكيه بر نقش رهبران مذهبى و بازار, قصد ندرم بر ساير گروههاى اصلى جامعه مانند دهقانان, كارگران و نيز روشنفكران به عنوان ستون فقرات اين نيروها بى توجهى كنم...(19))).
علاوه بر گروههاى ملى, حتى ماركسيستها نيز نسبت به ماهيت نهضت اسلامى و نقش ضد استعمارى امام خمينى تاكيد داشتند: ((بيژن جزنى)) در كتاب تاريخ سى ساله بيان مى دارد كه ((اگر مذهب در آينده سياسى ايران نقش داشته باشد, اين امر تحت رهبرى آيت الله خمينى خواهد بود.))
موجى كه امام در روند مبارزات سياسى ايران عليه رژيم شاه ايجاد نمود, براساس شناخت واقعى محيط اجتماعى ايران و زمينه هاى بسيج سياسى در ايران بود. به طور كلى مى توان اصلى ترين زمينهاى اجتماعى ايران در روند فعاليتهاى ضد نظام سياسى شاه را كه داراى ابعاد ضد استعمارى نيز بود را به شرح ذيل بيان داشت :
1ـ بر اثر حضور مظاهر غربى در جامعه ايران, واكنش گروههاى مختلف ايجاد شد. اين گروهها داراى نگرش سنتى و محافظه كار بودند و نسبت به اكثر نمادهاى غربى با نگرش ستيزه جويانه برخورد مى كردند.
2ـ كودتاى 28 مرداد, تمامى مشروعيت نظام سياسى شاه را از بين برد. گروههاى ملى گرا و ماركسيستها در دوران بعد از كودتا نظام سياسى شاه را مورد انتقاد قرار مى دادند. بيانات ضد استعمارى, ضد امريكايى و ضد استبدادى امام, موج فراگيرترى را عليه رژيم شاه به وجود آورد, به گونه اى كه در 14و15و16 خرداد 1342 شديدترين تظاهرات ضد نظام در شهرهاى تهران, قم, اصفهان و مشهد ايجاد شد. لبه تيز حملات تظاهر كنندگان عليه رژيم شاه بود. (( عدم مشروعيت سياسى)) و ((دست نشاندگى رژيم ساسى)) مورد تاكيد افرادى قرار گرفت كه براى توسعه و گسترش نهضت اسلامى و در قالب دسته هاى تظاهرات كننده, وارد خيابانها شده بودند. اين موج بعد از 15خرداد نيز وجود داشت, اما عقيم ماندن نهضت و سركوب شديد, مانع از آن گرديد كه موج ايجاد شده به سادگى خود را نمايان سازد. از اين مقطع زمانى به بعد; دانشگاهها به عنوان اصلى ترين سكوى نهضت اسلامى, پايگاهى مطمئن براى انقلاب محسوب مى شدند. بيانيه ها و اطلاعيه هاى امام به گونه اى دائمى در محيط دانشگاهى پخش مى شد. اين گروه از دانشجويان علاوه بر انگيزه هاى مذهبى داراى تمايلات شديد ضد استبدادى و ضد استعمارى بودند.
3ـ رشد جمعيت ايران از سال هاى دهه 1340 به بعد نيز افزايش تصاعدى پيدا نمودند. اكثريت جمعيت را افرادى شامل مى شدند كه در خانواده هاى متوسط و مذهبى متولد شده بودند. اين افراد زمانى كه به سن رشد رسيدند, به عنوان اصلى ترين سربازان انقلاب و نهضت ضد غربى امام خمينى قرار داشتند. شايع است كه در سال 1342 به امام توصيه نمودند كه زمينه هاى اجتماعى نهضت وجود ندارد; لذا مخالفت با برنامه هاى غرب گراى شاه را با تاخير انجام بدهند. ايشان در پاسخ بر اين امر تاكيد داشتند كه سربازان من هم اكنون در گهواره ها هستند. اين بيانات, نشان دهنده برنامه ريزى جهت انجام اقدامات انقلابى بود. به اين ترتيب, در دهه 1350 تحولات مربوط به انفجار موج جمعيتى همراه با نوسانات رونق ـ ركود, زمينه را براى اعتراضات اجتماعى فراهم آورد.
4ـ به هر اندازه از روند نهضت اسلامى مى گذشت, موج اسلام گرايى با اطمينان بيشترى توسعه پيدا مى كرد. على رغم وجود بسيارى از مولفه هاى فرهنگ غربى در جامعه, گرايشاتى بوجود آمده بود كه با انگيزه اى فراگير در صدد بودند تا از اين موج, ايدئولوژى مبارزه عليه رژيم شاه را ايجاد نمايند. طبعا انگيزه هاى اين گروه از جوانان در پيروى از استراتژى امام, داراى ابعاد ضد غربى, ضد شاهنشاهى و ضد امپرياليستى بوده است.
5 ـ شكست امريكا در ويتنام و ظهور برخى از دولتهاى ضد امپرياليستى منجر به تقويت بلاواسطه نهضت امام خمينى در ايران مى گرديد. امام نيز لبه تيز حملات خود را از خرداد 1342 به بعد متوجه امريكا نموده بود. به همين دليل, امريكا به عنوان شيطان بزرگ مورد استناد قرار گرفت. اين واژه به معناى آن بود كه ايالات متحده و غرب به منزله عنصر اغواگر براى جوامع اسلامى نقش آفرينى مى كنند. از ديدگاه امام خمينى, كشورهاى غربى داراى همگونى هاى كاركردى مشابهى عليه ايران و جهان اسلام بوده اند; اما نقش توسعه گرا و مداخله گرايانه امريكا بيش از ساير كشورهاى غربى مورد نكوهش واقع مى شد. تجربه كاپيتولاسيون براى نهضت امام خمينى بسيار تعيين كننده مى باشد. به عبارت ديگر, در دهه 1940 هيچ واقعه اى به اندازه مبارزه مستقيم امام عليه كاپيتولاسيون و توسعه نقش اسرائيل با اهميت تلقى نمى شد. ايشان در مورد ماهيت اين كشورها بيان داشتند:
((ما چون ملت ضعيفى هستيم و دلار نداريم, بايد زير چكمه امريكا برويم. امريكا از انگليس بدتر, انگليس از امريكا بدتر, شوروى از هر دو بدتر, همه از هم بدتر, همه از هم پليدتر, ليكن امروز سروكار ما با امريكاست.))(20)
با توجه به نگرش امام نسبت به امريكا و همچنين به دليل آنكه از قانون كاپيتولاسيون, امريكايى ها منتفع مى گرديدند; از اين رو, امام نسبت به زمامداران ايالات متحده كاملا بدبين بود و آنان را به عنوان ((خصم قرآن)) مورد خطاب قرار مى داد. واژه هايى كه امام براى تبيين نقش و جايگاه ايالات متحده به كار مى گرفت, داراى ابعاد ((دينى)), ((ملى گرايانه)) و (( رمانتيك و احساس گرايانه)), ((بسيج گرا)) و تحقيركننده بود.
برخى از تحليلگران چنين احساس مى كنند كه امام خمينى صرفا در دوران بعد از پيروزى انقلاب اسلامى درصدد برآمد تا امريكا را در نزد ساير ملل و كشورهاى جهان تحقير نمايد, در حالى كه اين امر مربوط به دوران قبل از انقلاب اسلامى و بويژه مربوط به دوران بعد از تصويب لايحه كاپيتولاسيون مى باشد. در اين شرايط, امام خمينى در واكنش به اقدام دولت, مجلس و مقامات امريكايى, موضع قاطعانه اى در برابر امريكا اتخاذ نمودند:
((رئيس جمهور امريكا بداند, اين معنا را بداند كه امروز در برابر ملت ما از منفورترين افراد بشر است كه چنين ظلمى را به ملت ايران كرده است. امروز قرآن با او خصم است. ملت ايران با او خصم است. دولت امريكا اين مطلب را بداند كه او را در ايران ضايع و مفتضح كردند.(21)
به موازات تخريب ساختارى دشمن سياسى و ايدئولوژيك, امام خمينى در صدد برآمدند تا تمامى اقشار و گروههاى اجتماعى را عليه امريكا و نظام شاه كه به عنوان واحد دست نشانده امريكا محسوب مى شد, بسيج نمايد. حتى ارتشيان وفادار شاه نيز مورد خطاب قرار گرفتند. امام خمينى بر آن بود تا آنان را نيز به عمق فاجعه اى كه در حال وقوع بود, امتنا نمايد و به اين ترتيب, روند مشروعيت زدايى را تشديد نمايند. ايشان خطاب به ارتشيان اعلام داشتند كه :
((آيا ديگر براى ارتش آبرو باقى مى ماند كه يك فراش امريكايى, يك آشپز امريكايى بر ارتشبد ما مقدم شود.)) اگر من نظامى بودم استعفا مى كردم. اگر وكيل مجلس بودم استعفا مى كردم. من اين ننگ را قبول نمى كردم.))(22)
بيان چنين واژه هايى به عنوان آگاه سازى مقامات و مسوولين حكومتى بود; اما در ادامه اين سخنان, ايشان درصدد برمى آيد تا توضيح دهد كه عدم مقابله با چنين روندى, به چه مفهوم مى باشد و چه مخاطراتى را براى جامعه به وجود خواهد آورد. به همين دليل, اقدام ((همكارى جويانه)) با چنين روندى را به عنوان خيانت به اسلام, ايران, جامعه اسلامى و قرآن ذكر مى كنند. امام در پايان سخنان خود تاكيد مى كنند:
((امروز تمامى گرفتارى ما از امريكاست. تمام گرفتارى ما از اسرائيل است. اسرائيل هم از امريكاست. اين وكلا هم از امريكا هستند. اين وزرإ, هم از امريكا هستند[ و] همه دست نشانده امريكا هستند. اگر نيستند چرا در مقابل آن نمى ايستيد....
خداوندا افرادى كه به اين آب و خاك خيانت مى كنند, به اسلام خيانت مى كنند, به قرآن خيانت مى كنند را نابود كن ))(23)
الگوى رفتارى امام در دوران بعد از نيل به قدرت نيز باالگوها و رويه هاى ستيزش گرايانه عليه غرب و بويژه ايالات متحده امريكا همراه بوده است. ايشان تحت هيچ شرايطى نسبت به جاذبه هاى فرهنگ و محيط اجتماعى غرب خوشبين نبودند. تاكيد امام بر اين كه امريكا مركز سلطه است و ايران اسلامى بايد چنين وضعيتى را پايان بخشد. ايشان براى تحقق اين امر, از الگوهاى ((روانشناسى سياسى)) استفاده نموده وبهترين راه را در شرايط و وضعيتى ديدند كه سلطه گر با ابزارهاى كم شدت شكسته شود و اين, به منزله تحقير آمريكا محسوب مى شد.
تحقير امريكا زمينه را براى گسترش نهضت اسلامى و توسعه اسلام گرايى فراهم آورد. بدون تسخير سفارت امريكا, شرايط روانى لازم براى تهاجم عليه تاسيسات آن كشور در مناطق مختلف جهان فراهم نمى شد. امروزه اگر ((بن لادن)) هايى پيدا مى شوند كه مراكز نظامى و ديپلماتيك امريكا را منفجر مى كنند, به گونه اى خود آگاه يا نا خود آگاه, تحت تاثير روندى قرار دارند كه امام خمينى در اواخر دهه 1970 ايجاد كردند. مقاومت ايشان در برابر امريكا و فشارهاى ديپلماتيك آن كشور, بيش از آنكه در بردارنده منافع ملى براى كشور باشد, روح مقاومت در برابر ابرقدرتها را فراهم آورد. چنين روحى بود كه توانست هشت سال در برابر نيروهاى مسلح عراق به طور قهرمانانه مقاومت نمايد.
با توجه به چنين الگوهاى رفتارى, ايشان هيچ گاه در مقابل اراده مقاومت جويانه عليه امريكا و غرب عقب نشينى نكرد. در دوران گروگان گيرى, ايشان مصاحبه اى را با خبرنگار مجله تايم لندن انجام داد. وقتى كه خبرنگار در مورد امكان ترديد در مواضع امام خمينى سوال نمود, ايشان به گونه اى جدى اظهار داشت :
((ما مى خواهيم به همه دنيا نشان دهيم كه ((قدرتهاى فائقه)) را هم مى توان با نيروى ((ايمان)) شكست داد. ما در برابر دولت امريكا با تمام قدرتش مقاومت مى كنيم و از هيچ قدرتى نمى هراسيم.... ما امريكا را خوب مى شناسيم و مى دانيم كه مى توانيم در برابرش مقاومت كرده از شرفمان دفاع كنيم. ما بايد بر امريكا غلبه كنيم و او را در همه منطقه شكست دهيم. ما تسليم بى عدالتى ها نخواهيم شد و با ستمكاران كنار نخواهيم آمد... ما مى توانيم به آسانى در برابر تجاوز امريكا بايستيم. امريكا ممكن است ما را شكست دهد; ولى نه انقلاب ما را, و به همين دليل است كه من به پيروزى خودمان اطمينان دارم. ))(24)
روند فوق تا پايان حيات امام تداوم داشت. ايشان نسبت به ماهيت كلى و فراگير ايالات متحده, هيچ گاه تغييرى در مواضع خود نداد. البته موضوع روابط با امريكا امرى كاملا متفاوت است. مى تواند رابطه وجود داشته باشد ; اما چالشگرى در مواضع, اهداف و الگوهاى رفتارى نيز تداوم پيدا كند. از اين رو, امام خمينى زمانى كه كارتر قطع روابط ديپلماتيك با ايران را اعلام كرد; از اين اقدام كارتر استقبال كرد و آن را براى مسلمين امرى سودمند دانستند.
مواضع و ديدگاههاى سلطه ستيز امام خمينى تا پايان دوران حيات ايشان تداوم يافت. فردى كه مبارزه گسترده و فراگير را در سن 64 سالگى آغاز كرده باشد, در سن 79 سالگى انقلاب را به پيروزى رسانده باشد و دورانهاى بحران فراگير را طى كرده باشد, جز با اراده آهنين ناشى از انگيزه ها و اعتقادات ايدئولوژيك با مولفه ديگرى قابل تحليل نمى باشد. به همين دليل, در وصيتنامه سياسى خود, آخرين توصيه ها را در جهت مقاومت در برابر جاذبه ها و فشارهاى غرب اعلام داشتند. ايشان در بخشى از وصيتنامه خود تاكيد مى كند:
((از جمله نقشه ها كه مع الاسف تاثير بزرگى در كشورها و كشور عزيزمان گذاشت و آثار آن تا حد زيادى به جا مانده, بيگانه نمودن كشورهاى استعمار زده از خويش و غرب زده و شرق زده نمودن آنان است ; به طورى كه خود را فرهنگ و قدرت خود را به هيچ گرفتند... از جوانان دختران و پسران مى خواهم كه استقلال و آزادى و ارزشهاى انسانى را ولو با تحمل زحمت و رنج, فداى تجملات و عشرتها و بى بند و باريها و حضور در مراكز فحشإ كه از طرف غرب و عمال بى وطن به شما عرضه مى شود, نكنند))(25).
امام در آخرين پيام و كلامش, بار ديگر جامعه و حقوق جوانان را به مقاومت در برابر غرب دعوت نمود. ايشان بر پرهيز درونى جوانان نسبت به جاذبه ها و اغواگرىهاى غرب تاكيد داشته و از آنان خواسته تا اراده خود را براى انجام هر گونه ابتكارى به جامعه داخلى و جوامع بين المللى عرضه نمايند. به عبارت ديگر, امام درصدد بود تا ذهنيت وارداتى جوامع را بازسازى نموده و آنان را در روند خودكفايى, اعتماد به نفس, عزت نفس, قرار دهد ; زيرا چنين شرايطى منجر به تداوم خط مبارزه و مقابله با قدرتهاى بزرگ خواهد شد.
دستيابى به چنين فرآيندهايى, مى تواند زمينه مقابله با استبداد داخلى, استكبار بين المللى و اغواگرىهاى سرمايه دارى بين المللى را فراهم آورد.
نقش و الگوى رفتارى امام خمينى به اندازه اى براى منافع امريكا بحران آفرين بود و به حدى آن كشور را در عرصه نظام بين الملل تحقير نمود كه از يك سو, به عنوان نهاد انقلابى گرى در قرن بيستم محسوب گرديد و از سوى ديگر, آراى ايشان به عنوان ادبيات و الهيات رهايى بخش, مورد استفاده ساير مبارزان راه آزادى و آزادسازى قرار گرفت. چنين روندى منجر به آن گرديد كه ذهنيت كشورها و تحليلگران غرب نسبت به ايشان با بدبينى و خصومت همراه گردد. از ديدگاه امريكايى ها, مبارزات ضد امپرياليستى, آزاديخواهانه و استقلال طلبانه ايشان, به عنوان نقطه عطفى در برابر پويايى و توسعه گرايى غرب محسوب مى شود. به همين دليل است كه گراهام فولر امام خمينى را به مثابه چهره اى مهم و غير متعارف, نماد تمامى نگرانيهاى عميق غرب نسبت به اسلام راديكال و فناتيك مى داند...(26)
پى نوشتها
Richard falk , Khomeini's promise , Foreing policy . No. 34 , (spring .1 p.31.
,(1979 Samuel Huntington , The clash of civilization and remaking of world .2 order ,(New York: Simon and Schaster, 1996).
.pp. 213-2143 Jame's A.Rosenan, Pre, Theories and Theories of foreign policy , in .3 Approaches to comparative and International politics , ed by Barry Farrell Evanston: North western universit) Press, 1966.
4. كـريـن بـرينتون, كالبد شكافى چهار انقلاب, ترجمه محسن ثلاثى, نشر نو, تهران 1363.
5. مارويـن زونـيـس, ((شكست شاهانه)): روانشناسى شخصيت شاه, ترجمه عباس مخبر, انتشارات طرح نو, تهران, 1370.
Alexander George , theoperational codo: A vegcted Approach to the - 6 study of political leaders and decision Making" International studies quarterly, No . 13, (1969), PP, 190-222.
Zonis , opcit.
- 7 ـ هـمـچـنين مى توان براى وقوف بيشتر به نقش شخصيت رهبران سياسى در روند تحولات ايران به منبع ذيل نيز اشاره داشت:
ـ هـمـچـنـيـن مـى توان به كتاب ذيل در باب زمينه ها و بازتاب تمركز گرايى توجه داشت:
ـ بـريـنگتون مور, ريشه هاى اجتماعى ديكتاتورى و دموكراسى, ترجمه حسين بشيريه, تهران, مركز نشر دانشگاهى, تهران 1369.
Marrin M. zonis," the political Elit of iran" , (Princton : Princton - niversity press , 1981).
8. اسناد ساواك, تهيه شده در مورخه 29 / 3 / 42 == رجوع شود به:
ـ فـصلنامه علمى ـ پژوهشى ((انقلاب اسلامى)), سال اول, پيش شماره 2, بهار 1378, صفحه [ .219فتوكپى اصل سند آورده شده است].
9. مـحـمـد تـقى, ((خاطرات حجه الاسلام فلسفى)) مركز اسناد انقلاب اسلامى, تهران, 1376, ص 238.
10. حـسن طـاهـرى خـرم آبادى, ((خاطرات آيه الله طاهرى خرم آبادى, مركز اسناد انقلاب اسلامى, تهران, 1378, ص 148.
11. گـراهـام فـولـر, قبله عالم, ژئوپلتيك ايران, ترجمه عباس مخبر, نشر مركز, تهران, 1373, ص11.
12. احـمد ساعى, مسايل سياسى ـ اقتصادى جهان سوم, انتشارات سمت, تهران, 1377, ص25.
13. مـار گـاز پـوروسـكـى, سـياست خارجى امريكا و رژيم شاه: دولت دست نشانده, ترجمه عباس مخبر, نشر مركز, تهران, 1373.
14. بـاقـر عـاقـلـى, ((روزشـمار تاريخ ايران از مشروطه تا انقلاب اسلامى)) نشر گفتار, تهران, 1372, ج2, ص461.
15. امام خمينى, حكومت اسلامى,[ بى ناشر] تهران, 1356, ص157.
16. جـان دى اسـتـميل, ((انقلاب ايران از درون)) ترجمه منوچهر شجاعى, انتشارات رسا, تهران 1377, ص73.
17. عاقلى, پيشين, ص460.
18. همان, ص461.
19. استميل, پيشين, ص79.
20. عاقلى, پيشين, ص467.
21. سـخـنرانى امام به مناسبت تصويب لايحه كاپيتولاسيون در سال 1343 به نقل از: باقر عاقلى, پيشين, ص467.
22. همان, ص468.
23. همان.
24. مصاحبه امام با تايم, كيهان 18 / 10 / 58.
25. وصـيـت نـامـه سـياسى ـ الهى امام خمينى. كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى, 1369, صص 16 ـ 17.
26. گراهام نولر, پيشين, ص6.